جدول جو
جدول جو

معنی تش خمن - جستجوی لغت در جدول جو

تش خمن
مرتعی در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش خان
تصویر شش خان
خیمۀ مدور یا شش گوشه، شش طاق
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بِ خُ)
حمی خمس: و بترین تب ها که با این تب (سل) آمیخته گردد تب خمس است، پس ربع، پس شطرالغب، پس نایبه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به حمّی خمس و تب و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام یکی از بزرگان باستانی نصیریان یعنی علی اللهیان. و او را خان آتش نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بمعنی خانی که بر آن طعام و نان نهند. (انجمن آرا) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
اصطلاح بازی نرد خانه آخر نرد، مقابل افشار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
خیمۀ مدور و خیمۀ گرد و قلندری. (ناظم الاطباء) (از برهان). خیمۀ گرد مدور را گویند و آن را گنبدی نیز خوانند و معرب آن شش خانج است و در این زمان چنین خیمۀ گنبدمانند را که یک ستون در میان دارد چادر قلندری خوانند. (آنندراج) (انجمن آرا). ششخانه. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به شش طاق و شش خانه شود، پرده. (ناظم الاطباء) (برهان) ، پردۀ در قصر. (ناظم الاطباء) ، سراپرده. (برهان) ، (اصطلاح نرد) خانه ششم نرد. ششمین خانه تخته نرد که هریک از حریفان را دو ششخانه باشد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شش گاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شش خان
تصویر شش خان
خیمه مدور چادر گرد، پرده سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی جنگلی در مسیر مالروسی سنگان به کجور در نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش زننده، برافروزنده ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش خوان خوش صدا
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف بزرگ و مسین که جهت گرم داشتن آن پیوسته در کنار آتش قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
آشپزخانه، آتش دان سماور، محلی برای خشک کردن برگ های توتون، گلخن حمام
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش درست کردن، آتش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوی آتش، کنار آتشی
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی برای خشک کردن برگ های توتون، خاکستر گرم، خاکستر زیر
فرهنگ گویش مازندرانی